هالووین همیشه در مورد لباسهای مبدل و شیرینی نبود. مدتها قبل از اینکه به شبی برای ترس و وحشت تبدیل شود، یک جشن فصلی بود که غرق در آیینها، اجتماع و ماوراءالطبیعه بود.
مگان آرمسترانگ، استاد تاریخ، میگوید: «شما واقعاً میتوانید پیوستگیهایی را در آیینها، از لباس پوشیدن گرفته تا شعبدهبازی و حتی مهمانیهای خانگی، مشاهده کنید.»
آرمسترانگ میگوید هالووین که ریشه در جزایر بریتانیا دارد و با آیینهای مسیحی پیوند خورده است، سفرش به آمریکای شمالی نشاندهندهی قرنها دگرگونی فرهنگی است.
ریشههای هالووین از کجا آمده است و چگونه به جشنی که امروزه میشناسیم تبدیل شده است؟
میتوانیم ریشههای برگزاری هالووین را حداقل به قرن ۱۴ یا ۱۵ در انگلستان ردیابی کنیم، اما ریشههای آن حتی فراتر از اینهاست. اگر هالووین را به عنوان یک جشنواره چندلایه، مانند یک کاوش باستانشناسی، در نظر بگیریم، ریشههای عمیق سلتیک و بتپرستی دارد و احتمالاً به عنوان یک جشن برداشت محصول آغاز شده است.
این جشن از جزایر بریتانیا، به ویژه مناطق سلتی مانند اسکاتلند، ایرلند و ولز، پدیدار شد. این جشن پایان فصل باروری و آغاز زمستان را نشان میداد. ۳۱ اکتبر یک لحظه گذار بود که نماد تغییر از زندگی و باروری به مرگ بود - بازتابی از چرخه زندگی.
با گسترش مسیحیت در جزایر بریتانیا، هالووین با معانی مسیحی عجین شد. از قرن هفتم به بعد، این روز با روز همه مقدسین (اول نوامبر) و بعدها روز همه ارواح (دوم نوامبر) مرتبط شد. این مناسبتهای غمانگیزتر توسط کلیسا معرفی شدند: روز همه مقدسین توسط پاپ گرگوری چهارم برای بزرگداشت شهدای اولیه مسیحیت تأسیس شد و روز همه ارواح که در قرن دهم اضافه شد، برای بزرگداشت همه مردگان بود.
هالووین در کنار این اعیاد مسیحی تکامل یافت، اما همچنان متمایز باقی ماند. این جشن هرگز واقعاً یک جشن مسیحی نبود. بیشتر یک جشن فرهنگی بود.
چگونه هالووین با جادو، ماوراءالطبیعه و علوم غریبه مرتبط شد؟
تا قرن شانزدهم در انگلستان، هالووین فضایی را اشغال کرده بود که مرزهای بین این دنیا و دنیای بعدی را محو میکرد. این فقط گذار از زندگی به مرگ نبود، بلکه زمانی بود که زندگان و مردگان میتوانستند در کنار هم زندگی کنند و با هم تعامل داشته باشند. این حس ابهام و احتمال، دری را به سوی جادو و ماوراءالطبیعه گشود.
جشن سلتیک که بیشترین ارتباط را با آن دارد، سامهین است که پایان برداشت محصول و آغاز زمستان را نشان میداد. مردم داستانهایی از غولهایی که مزارع را لگدمال میکردند، پریهای موذی (sídhe) و ارواحی که آزادانه پرسه میزدند، تعریف میکردند. این شب، شب افسون و خطر بود، جایی که جادو نه تنها تصور میشد، بلکه احساس نیز میشد.
ارتباط هالووین با جادو و علوم غریبه از این باور باستانی ناشی میشود که برای یک شب، دیوار بین جهانها فرو میریزد. مردم احساس میکردند میتوانند مستقیماً با نیروهایی فراتر از دنیای طبیعی - چه زیبا و چه وحشتناک - درگیر شوند.
شمعهایی که در جنگل میسوزند.
در قرن شانزدهم در انگلستان، هالووین فضایی را اشغال کرده بود که مرزهای بین این دنیا و دنیای دیگر را محو میکرد. (تصویر Adobe stock)
آیینهای مرگ و سوگواری در دوران مختلف تاریخی چه نقشی در شکلگیری سنتهای هالووین داشتهاند؟
با گسترش مسیحیت در اروپا، هالووین شروع به جذب عناصری از آیینهای عزاداری کرد. روز همه مقدسین و روز همه ارواح، مناسبتهای مهمی برای تأمل در مورد فداکاری، فقدان و یاد مردگان بودند. این مراسم، ارتباط هالووین با مرگ را عمیقتر کرد و لایههایی از تأمل را به ویژگی فراطبیعی آن افزود.
با این حال هالووین همچنان متمایز باقی ماند. هنوز هم شبی بود که اعتقاد بر این بود که حجاب بین جهانها نازک میشود و امکان ملاقات نه تنها با ارواح، بلکه با عزیزان از دست رفته را فراهم میکند. این باور باعث ایجاد تصاویر واضح از مرگ و آیینهای نمادین شد.
یک نمونه بارز، رقص مرگ یا «رقص مرگ» است که در قرن چهاردهم در بحبوحه ویرانیهای مرگ سیاه پدیدار شد. تمام روستاها از بین رفتند و در واکنش به آن، مردم برای تحمل غم و اندوه به نقوش آیینی روی آوردند. رقص مرگ، اسکلتهایی را به تصویر میکشید که مردم را، چه فقیر و چه غنی، به سمت گورهایشان هدایت میکردند و به همه اجتنابناپذیری مرگ را یادآوری میکردند. در مواجهه با چنین فقدان عظیمی، مردم به روشهای نمادین و حتی جشنگونه برای تحمل مرگ روی آوردند.
عناصری مانند فرشته مرگ، حیله و نیرنگ، و ایده عدم تعادل کیهانی: «این را به من بده وگرنه به تو آسیب میرسانم»، نیز از این جهانبینی پدیدار شدند. این سنتها منعکسکننده این باور هستند که جهان ناپایدار است و برای بازگرداندن تعادل به آیینها نیاز است.
آیا شخصیتها یا رویدادهای تاریخی وجود دارند که به تقویت افسانههای خونآشامها یا سایر اسطورههای ماوراءالطبیعه مرتبط با هالووین کمک کرده باشند؟
هالووین مدتهاست که فضایی برای وهمآلود و ناشناختهها بوده است. با گذشت زمان، چهرههایی مانند خونآشامها، گرگینهها و دیگر موجودات ترسناک به بخشی از این جشن تبدیل شدند. این موجودات نمایانگر ترس از ناشناختهها، مرگ و چیزهایی هستند که با طبیعت در تضاد هستند. پوشیدن لباس آنها، چه خونآشام باشد، چه هیولای فرانکنشتاین یا حتی نمادهای ترسناک مدرن مانند جیسون، به مردم این امکان را میدهد که مستقیماً با آن ترسها درگیر شوند.
این سنت نقاب زدن و پوشیدن لباسهای مبدل ریشههای عمیقی دارد. شب از نظر تاریخی زمانی بدون قانون تلقی میشد که در آن هر اتفاقی میتوانست رخ دهد. پوشیدن ماسک یا لباس مبدل میتوانست راهی برای محافظت از خود در برابر ناشناختهها یا تمسخر و کاهش قدرت آن باشد. این نوعی تخلیه هیجانی است - ترسناک را قابل مشاهده میکند و بنابراین کمتر ترسناک است.
خونآشامها در قرن نوزدهم، بهویژه با ظهور ادبیات گوتیک، پیوند نزدیکتری با هالووین پیدا کردند. اگرچه هالووین در اصل درباره خونآشامها نبود، اما این تعطیلات این چهرههای خیالی را جذب کرد، زیرا هر نسل ترسها و داستانهای خود را به آن اضافه میکرد. هالووین به نوعی آینهای تبدیل میشود که ترسها، خیالپردازیها و چشماندازهای عاطفی هر دوره را منعکس میکند.
فانوس جک او لایت روشن که شب هنگام با پس زمینه تاریک در یک محیط بیرونی در گودال آب منعکس می شود
هالووین مدتهاست که فضایی برای وهمآلود و ناشناختهها بوده است. (تصویر استوک ادوبی)
فرهنگهای مختلف در طول تاریخ چگونه گذار از پاییز به زمستان را مشخص کردهاند، و این چه ارتباطی با هالووین دارد؟
در بسیاری از فرهنگها، تغییر از پاییز به زمستان، چه از نظر عملی و چه از نظر نمادین، لحظهای مهم بود. برای جوامع کوچک روستایی، به ویژه در مکانهایی مانند انگلستان، ایرلند و اسکاتلند، بقا به همکاری بستگی داشت. مردم برای کار، غذا و حمایت عاطفی به یکدیگر متکی بودند. جشنوارههایی که این گذار فصلی را گرامی میداشتند، فقط جنبهی آیینی نداشتند، بلکه برای تقویت پیوندهای اجتماعی ضروری بودند.
مسیحیت، همزمان با گسترش خود، اغلب جشنوارههای فصلی موجود را با توجه به اهمیت اجتماعی آنها در خود جای میداد. این گردهماییها به تقویت پیوندها با کلیسا کمک میکرد و در عین حال یک هدف عملی را نیز دنبال میکرد: آمادهسازی جوامع برای سختیهای زمستان. آذوقه جمعآوری میشد و از طریق جشن، روحیه افراد بالا میرفت.
از نظر احساسی، این جشنوارهها به مردم کمک میکردند تا با فقدان و عدم قطعیت کنار بیایند. زمستان زمان مرگ نه تنها محصولات کشاورزی، بلکه اغلب مرگ انسانها بود. هالووین، با مضامین مرگ و ماوراءالطبیعهاش، به راهی برای اذعان به این واقعیت تبدیل شد. لحظهای برای تأمل، اما همچنین برای شادی و سرور بود. روایتها «موسیقی خشن» را توصیف میکنند - زنگ زدن و آواز خواندنهای ناهنجار و ناموزون، اغلب در تضاد با وقار موسیقی کلیسا. مردم مست میکردند، با صدای بلند آواز میخواندند و در روستاها پخش میشدند. بینظمی بخشی از این آیین بود.
در مورد برخی دیگر از سنتهایی که امروزه میبینیم چطور - کندهکاری کدو تنبل و دادن خوراکی؟
کندهکاری فانوسها از دیرباز رواج داشته است، اما با کدو تنبل شروع نشده است. در قرن شانزدهم، مردم جزایر بریتانیا شلغم را به دلیل ظاهر گرهدار و صورتمانندش، کندهکاری میکردند. این فانوسهای اولیه شبیه سرهای در حال پوسیدن بودند و احتمالاً برای دفع ارواح یا تجسم آنها ساخته میشدند.
دادن خوراکی ریشه در آداب و رسوم قدیمیتر نیز دارد. در انگلستان، مراسم اهدای روح در روز ارواح برگزار میشد، جایی که مردم در ازای دعا برای مردگان، کیک روح دریافت میکردند. شکسپیر حتی در دهه ۱۵۸۰ به آن اشاره میکند. سنتهای مشابهی در ایتالیا و مکزیک وجود دارد، جایی که شیرینیها برای روز مردگان به شکل اسکلت یا جمجمه درست میشوند.
این خوراکیها نمادین بودند و با یادبود و آیین گره خورده بودند. با گذشت زمان، آنها به بخشی از فرهنگ جشن هالووین تبدیل شدند. بنابراین، وقتی امروز شیرینی پخش میکنیم، در واقع به یک سنت چند صد ساله برای بزرگداشت مرگ با غذا و اجتماع ادامه میدهیم.